تجربه زندگی
زندگی مخمصه است
چهارده سال داشتم که با پدرم برای آبیاری داشتیم به طرف باغ می رفتیم، با یک موتور هوندای سی جی قرمز. من ترک پدر نشسته بودم و مسیر خاکی را باهم پیش می رفتیم. هنوز خیلی در خاکی نرفته بودیم که موتور پنچر شد. موتور را روی دو جک زدیم، ادامه مطلب…