شکست مقدمه موفقیت|چگونه از شکست ها در معامله گری درس بگیریم
از اشتباهات خود درس بگیرید. برای موفق شدن باید شکست بخوری. شکست مقدمه موفقیت. تو به اندازه اشتباهاتت بزرگ می شوی. من هیچ وقت نمی بازم،یا برنده می شوم یا یاد می گیرم. فرق بین باختن و ساختن یک کلمه است “خواستن”. شکست فرصتی برای یادگیری!
همه ما در روزمرگی هایمان، در گفت و گوهایمان، در فیلم های انگیزشی یا از انسان های بسیار موفق، این جملات را بارها و بارها شنیده ایم. آیا پیروزی چیزی به ما نمی آموزد؟ آیا حتما باید شکست خورد؟ هر شکستی آموزشی در پی دارد؟ آیا شکست مقدمه موفقیت است؟ آیا هر بار فعال شدن حد ضرر یا از دست رفتن سرمایه مان چیزی به ما می آموزد؟
در درس نتیجه گرایی گفتیم که ما انسان ها در جستجوی قطعیت و ساده سازی مسائل، کم کم نتیجه گرا شده ایم. برای ما دشوار است که کیفیت نتیجه را از کیفیت تصمیمات جدا ببینیم. اگر معامله ای درست از آب در آمده ما خوب عمل کرده ایم ولی اگر حد ضرر فعال شده ما بد عمل کرده ایم. معمولا ما بعد از شکست، طی سرزنش های مداوم خودمان به واکاوی خود می پردازیم. در درس چرا سودها بزرگ نمی شوند به صورت مختصر، به درد از دست دادن پول پرداختیم و گفتیم: هر پرداختی دردآور است، هر گاه باید از چیزی دست بکشیم ( و آن را از دست بدهیم ) این درد به سراغمان می آید. وقتی این درد در بازارهای مالی اتفاق می افتد، سنسورهای ما فعال می شوند. ما در آینده تمام تلاش خود را خواهیم کرد که این درد را تجربه نکنیم. کال مارجین یا لیکویید شدن قطعا بزرگترین این دردهاست.
با این تفاسیر ما باید شکست بخوریم یا نخوریم؟ خطا و شکست را بپذیریم یا از آن فرار کنیم؟ شکست مقدمه پیروزی است یا خیر؟ ضرر کردن در بازارهای مالی و از دست رفتن سرمایه مان به ما کمک می کند تا یاد بگیریم یا نه؟
در جواب باید بگوییم خیر. خود شکست چیزی به ما نمی آموزد. شکست در واقع زمینه بررسی اشتباهات را برای کسانی که تحلیلی از وضعیت خود دارند، فراهم می کند. در واقع با توجه به ذهن نتیجه گرا وقتی شکست می خوریم، می فهمیم که یک جای کار درست از آب در نیامده است.
درد از دست دادن چیزی در شکست، ما را به تفکر در مورد آن وا می دارد.
آنی دوک در کتاب تفکر نامطمئن (+) یک خاطره در مورد یکی از بازیکنان پوکر که برای مدت ها بازنده بوده و هیچ پیشرفتی هم در بازی هایش پدید نیامده بود، نقل می کند. آنی می گوید این پیرمرد که یک یونانی است به استراتژی غلط خود اصرار دارد و به صورت پیوسته شکست می خورد. تمام مردم چشم انتظار او هستند تا بیاید، پولش را ببازد و برود. اگر هر اشتباه و شکستی می تواند به ما بیاموزد این پیرمرد باید بعد از یک عمر پوکر بازی کردن، می بایستی راه موفقیت را در پیش گرفته باشد. آنی علت باختن مداوم پیرمرد پوکر باز را در یک جمله طلایی شرح می دهد که می تواند چراغ راه هر معامله گری در تعریف استراتژی برای خود باشد:
او به بازخوردهایی که از راهبرد رو به شکست خود می گرفت، بها نمی داد. در نهایت ورشکست شد چون نتوانست فرصت های یادگیری را که سر راهش سبز می شدند، تشخیص دهد. او شانس را از هر چیز دیگری در این بازی موثر می دانست.
فرصت های یادگیری
این کلید واژه شاید مهمترین جمله عبارت بالا باشد، این عبارت را می توان در بازارهای مالی؛ یافتن، ساختن و اصلاح مداوم استراتژی هم تعریف کرد. شکست ها می توانند به عنوان فرصت های یادگیری برای ما عمل کنند. آنی می گوید، او مردی بود که اعتقاد عجیبی به حفظ استراتژی خود داشت. اگر مثل نگارنده این متن تمام دوره های آموزشی تریدر شدن با اسم های عجیب و غریب آنها را خریداری کرده اید و با دقت تمام مطالعه کرده اید تا تمام دانش جهان را در اختیار داشته باشید، قطعا جمله ثبات در استراتژی را شنیده اید. در یکی از جلسات آموزش ترید در ابتدای روزهای معامله گری، مدرس با اعتقاد راسخ در باره ثبات استراتژی فریاد میزد و بیان می کرد، شما قبل از ورود به مارکت شیر یا خط بیندازید و فقط مدیریت سرمایه را رعایت کنید و ریسک به ریوارد را دو و بالاتر در نظر بگیرید. طی یکسال شما سود آور خواهید بود و این یعنی ثبات در استراتژی. چه قدر آن سخنرانی در من تاثیر داشت.
اکنون بعد از گذشت سال ها معامله گری باید بگویم که گاهی عبارت ثبات در استراتژی، شما را می کُشد؛ گاهی در بازار و گاهی در زندگی.
استراتژی ها را نمی شود نوشت، جامع کرد، خرید یا فروخت. استراتژی ها در طول سال ها معامله گری، بارها شکست، اشتباه کردن ،اصلاحات مداوم و در کنار آموزش مداوم ساخته می شوند. به قول نقش اول فیلم مارمولک برای رسیدن به استراتژی ( خدا ) به ازای هر انسان یک راه وجود متفاوتی دارد.
در کتاب تحلیل رفتار متقابل (+) نقل شده : شخصیت برای هر انسان به صورت متفاوتی ساخته می شود. هیچ کس دیگری در دنیا شبیه پسری که در فروردین سال 1369 فرزند اول و پسر یک زن و مرد روستایی، که در عنفوان جوانی ازدواج کرده بودند و به خاطر فقر با مشکلات بی نهایت دست و پنجه نرم می کردند، نیست. حتی اگر دو سال بعد فرزند دوم به دنیا بیاید و تمام شرایط یکسان باشد، آن فرزند، فرزند دوم است و مفهومی به اسم برادر را در کنار خود دارد که روی شخصیت او تاثیر گذار است. این تاثیر گذاری ها وقتی قرار است ذهنمان را تحت فشار قرار دهیم و با سوگیری ها بجنگیم و ترید انجام دهیم، بیش از هر زمان دیگری خود را نشان خواهند داد. این شخصیت های به شدت اختصاصی در آینده تعیین خواهند کرد که قرار است شما از اشتباهاتتان درس بگیرید یا نه؟ و شکست مقدمه موفقیت خواهد بود برایتان، یا سرازیری ورشکستگی.
در مسیر ترید کردن در بازارهای مالی با بی نهایت فرصت های تصمیم گیری مواجهیم که عموما هم نتایج آنی یا کوتاه مدت در پی دارند. برای فرار از نتیجه گرایی، این نتایج باید تک تک نوشته شوند و مورد بررسی قرار بگیرند، تا بدانیم کدام می تواند به عنوان یک فرصت یاد گیری برای ما عمل کند. باید بفهمیم کدام تصمیم بر اساس مهارت گرفته شده و نتیجه داده یا نداده و کدام تصمیم بر اساس شانس نتایجی را رقم زده است.
نحوه شکل گیری مسیر معاملاتی، همواره حاصل دو چیز است : مهارت و شانس
هر نتیجه ای که حاصل تصمیم گیری ما باشد، در گروه مهارت جای می گیرد. و هر چیزی که خارج از توان ما بوده باشد نتیجه شانس است. وقتی می خواهید معامله باز کنید و به صورت تصادفی یک معامله با حجم زیاد باز می کنید که اسپرد آن هم از سود چند روزتان بیشتر است و جرات بستنش را هم ندارید ولی نهایتا با سود خوب از معامله خارج می شوید؛ شما با یک تصمیم شانسی و خطرناک سود به دست آورده اید. مهارت را از آن جدا ببینید.
تجربه می تواند معلمی تاثیر گذار باشد. اما روشن است برای چه کسی، فقط برای بعضی از دانش آموزان که به حرف معلم گوش می دهند!
یادمان باشد هر شکستی مقدمه ای بر پیروزی نیست. تجربه برای متخصص شدن لازم است اما کافی نیست.بین با تجربه شدن و متخصص شدن تفاوت زیادی وجود دارد. این تفاوت در این است که بدانیم چه زمانی نتایج تصمیمات، درسی برای آموختن دارند و آن درس چه می تواند باشد.
این نوشته را با جمله مارتین سلیگمن پدر روانشناسی مثبت نگر به پایان می بریم (+)