لذتِ باخت، عذابِ پیروزی|تاثیر حد ضرر و حد سود بر روان معامله گران
در درس لذتِ باخت، عذابِ پیروزی سراغ یکی از آشنا ترین تجربیات معامله گران از فعال شدن حد سود و حد ضرر رفته ایم. مطالعه ی اینکه فعال شدن حد سود ما را بیشتر ناراحت می کند یا فعال شدن حد ضرر، در نوع خودش مطالعه ی عجیبی ست. احتمالا پاسخ سریع این است که : معلوم است که فعال شدن حد سود ما را خوشحال و فعال شدن حد ضرر ما را ناراحت می کند. اما ماجرا این قدر هم شفاف نیست و لازم است بیشتر در مورد آن صحبت کنیم
این درس در ادامه ی درس نتیجه گرایی در بازارهای مالی منتشر شده است، بنابراین اگر درس نتیجه گرایی را مطالعه نکرده اید، بهتر است همین حالا از ادامه ی مطالعه ی این درس دست بکشید و از طریق لینک به درس نتیجه گرایی بروید. و سپس دوباره به این درس بازگردید.
ارجاعات این چنین از این جهت برای مدرسه ترید اهمیت دارند که فهم درسی که پیش نیاز این درس می باشد، مخاطبین را از سوء برداشت احتمالی از محتوای حاضر در امان می دارد و موجب تعمیق صحیح دروس در ذهن مخاطبین مدرسه ترید می شود.
لذتِ باخت، عذابِ پیروزی
معامله ای باز کرده اید و برای آن حد سود و ضرری در نظر گرفته اید. بازار حرکت می کند و حد سود شما را فعال می کند، آیا از سود حاصله احساس رضایت کامل دارید؟ پاسخ به همین سادگی قابل بیان کردن نیست. معامله ای باز کرده اید، بازار حرکت می کند و حد ضرر شما را فعال می کند، آیا ضرر حاصله شما را ناراحت می کند؟ بازهم پاسخ شفافی برای این سوال وجود ندارد.
بیایید سوال بالا را به گونه ی دیگری بررسی کنیم
معامله ای باز کرده اید و معامله وارد سود شده است. معامله از نقطه ی شروع فاصله گرفته و برای شما سود مطلوبی به نظر می رسد. معامله را می بندید و اینجاست که دو حالت پیش می آید :
- اگر بازار به حرکت خود ادامه ندهد و از حوالی همان نقطه به سمت مبدا ورود شما بازگردد شما خوشحال می شوید.
- اگر بازار به حرکت خود ادامه دهد، اینجاست که حس پشیمانی سراغ شما خواهد آمد.
در مورد ضرر نیز این چنین است
- اگر حد ضرر معامله فعال شد و بازار از همان حوالی به سمت نقطه ورود شما تغییر جهت داد، غم پشیمانی وجود شما را فرا خواهد گرفت.
- اما اگر بازار به همان روند ادامه داد، شما از فعال شدن حد ضرر خوشحال هم خواهید شد.
از میان 4 وضعیت فوق، دو وضعیت ( که به شکل پر رنگ تری نمایش داده شده اند ) برای ما اهمیت بیشتری دارند. چرا از برد در حالت اول ( اگر بازار به حرکت خود ادامه دهد، اینجاست که حس پشیمانی سراغ شما خواهد آمد ) پشیمان می شویم؟ چرا از باخت در حالت دوم ( اگر بازار به همان روند ادامه داد، شما از فعال شدن حد ضرر خوشحال هم خواهید شد ) خوشحال می شویم؟
شاید در این میان با خود بگویید این همه حساسیت برای چیست. نهایتا یک بار بیشتر ناراحت و پشیمان می شویم و یک بار بیشتر خوشحال می شویم. بالاخره بازار یک روز با سود همراه است و یک روز با ضرر؛ اما فراموش نکنیم که یک نکته ی بسیار مهم از درس نتیجه گرایی در بازارهای مالی را هر معامله گری پس از سالیان معامله گری باید بتواند در حساب خود بیابد و آن اینکه :
باید بتوانیم با نگاه به عملکرد خودمان، اتفاقات تصادفی و شانس را از مهارت و تصمیم های درست تفکیک کنیم.
درک این مساله از دید مدرسه ترید آن قدر مهم است که می تواند آینده معاملات و استراتژی هر معامله گری را تحت تاثیر قرار دهد. برای شفافیت و جا افتادن موضوع، حالت اول ( یعنی بستن معاملات در سود را به صورت تصویری به نمودار تبدیل کرده ایم. )
دو معامله گر A و B در دو نقطه ی متفاوت، ( با فرض حجم یکسان ) وارد معامله ی خرید شده اند. معامله گر A پس از 10 پیپ، سود خود را از بازار برداشته است. معامله گر B هم کمی بعدتر وارد معامله شده است. او نیز پس از 10 پیپ سود خود را از بازار برداشته است. هر دو معامله گر 10 پیپ سود از بازار برداشته اند. تنها تفاوت این است که معامله گر A پس از برداشت سود، شاهد رشد بیشتر بازار بوده، ولی معامله گر B شاهد این بوده که پس از برداشت سود، بازار تغییر جهت داده و به سوی نقطه ورود برگشته است. همانطور که از نظر ریاضی قابل محاسبه است، سود هر دو معامله گر یکسان است. اما از نظر روانی چطور؟ آیا وضعیت خوشحالی و پشیمانی هر دو معامله گر در یک شرایط قرار دارد؟ نمودار زیر این موضوع را شفاف تر می کند :
نمودار گویای همه چیز هست!
اما به راستی چرا این چنین است؟
آن ویژگی شگفت انگیزی که در درس پشیمانی در معامله گری توضیح دادیم – ( توانایی ما برای سفر ذهنی در زمان و تجسم اتفاقات و پیامدهایی که هرگز اتفاق نیفتاده اند ) – امکان پیدایش عاملی را ممکن می سازد که منطق دانان آن را ” تفکر خلاف واقع ” می نامند. ما می توانیم اتفاقاتی را در ذهنمان بسازیم که بر خلاف اتفاقات واقعی باشند.
نیل رز، از دانشگاه نورث وسترن، و کای اپستود، از دانشگاه گرونینگن، دو محقق برجسته در این حوزه هستند و می گویند :
” صفت خلاف واقع نمونه ای واضح از تخیل و خلاقیت است که از ترکیب تفکر و احساس حاصل می شود.” خلاف واقع به ما اجازه می دهد، اتفاقات محتمل دیگر را تصور کنیم.
نظریه ی خلاف واقع در شرایط دیگر زندگی کمی دیرتر و یا کمرنگ تر اتفاق می افتد و شاید فقط ذهنی باشد. اما این حالت در معامله گران بسیار عینی و در مقابل دیدگانشان قرار دارد. ورزشکاری که مدال نقره گرفته است در خیالات خود فکر می کند که ممکن بود با کمی تلاش و دقت بیشتر به مدال طلا برسد. اما در بازارهای مالی، معامله گران تنها با گذشت کمی زمان، متوجه خواهند شد که در چند لحظه قبل، مدال طلا را به چنگ آورده اند یا مدال نقره را کسب کرده اند.
خلاف واقع به ما اجازه می دهد فقط همین یک بار را بتوانیم تصور کنیم که اگر برای معامله حد سودی قرار نمی دادیم، معامله بدون اینکه بسته شود، می توانست به سود بزرگتری منجر شود! یا اگر حد ضرری نمی گذاشتیم، ممکن بود معامله ما از ضرر برگردد و حتی به سود تبدیل شود.
طبق پژوهشی که ویکتوریا مدوک و توماس گیلویچ ( از دانشگاه کورنل ) و اسکات مادی ( از دانشگاه تولدو ) در بازی های تابستانی 1992 بارسلون انجام داده اند، آن ها به نتیجه ی جالب توجهی دست یافته اند. آن ها دریافتند که خوشحالی برندگان مدال برنز، در مقایسه با خوشحالی برندگان مدال نقره، در 84 درصد موارد بیشتر است. یعنی کسی که مدال برنز برده، از کسی که مدال نقره برنده شده است خوشحال تر است. ریشه ی این رفتار انسان ها در دو حالت متفاوت از فرضیه ی خلاف واقع پنهان شده است.
خلاف واقع فزاینده و خلاف واقع کاهنده
هنگامی که ” خلاف واقع در جهت کاهنده باشد “، ما به این فکر می کنیم که چگونه شرایط جایگزین می توانست بدتر باشد. جهت کاهنده ما را ترغیب می کند که بگوییم ” حداقل اینکه با خوردن حد ضرر، ضررم بیشتر از این نشد و حسابم آسیب جدی تری ندید. ” بیایید این نوع خلاف واقع ها را حداقل اینکه… بنامیم.
نوع دیگر خلاف واقع به عنوان ” خلاف واقع فزاینده ” شناخته می شود. در خلاف واقع فزاینده، ما در ذهنمان تصور می کنیم که شرایط چقدر می توانست بهتر باشد. این شیوه فکر کردن وادارمان می کند که بگوییم ای کاش … . به طور مثال : ” ای کاش این معامله را نمی بستم و سود بیشتری کسب می کردم. “
با اشراف به دو مفهوم خلاف واقع فزاینده و خلاف واقع کاهنده متوجه حسِ لذتِ باخت، عذابِ پیروزی می شویم. که چگونه باخت ها برایمان لذت بخش و چگونه پیروزی ها برایمان عذاب می شوند.
درد و توسعه ی حاصل از تناقض
حداقل اینکه… حال ما را خوب می کند. حداقل اینکه کال نشدم، حداقل اینکه ضرر بزرگتری حاصل نشد، حداقل اینکه سودی کسب کردم. حداقل اینکه… باعث آرامش و تسلی می شود.
در نقطه ی مقابل، ای کاش… حال ما را بد می کند. ای کاش کمی دیرتر به پای سیستم رسیده بودم و به چیزی دست نمی زدم. ای کاش حد سودم را بالاتر قرار می دادم. ای کاش معامله را کمی دیرتر یا زودتر باز می کردم. ای کاش حد ضرر نگذاشته بودم. ای کاش… باعث ناراحتی و پریشانی ما می شود.
بنابراین به نظر می رسد ما انسان ها، احساس دسته اول ( ای کاش ها… ) را ترجیح می دهیم؛ اینکه گرمای حداقل اینکه… را به جای سردیِ ای کاش… انتخاب کنیم. به هر حال، ما ساخته شده ایم که به دنبال لذت باشیم و از درد دوری کنیم.
اما دنیای واقعی معامله گری و زندگی بسیار متفاوت است. احتمال پیش آمدن شرایطی که برای معامله گر A پیش می آید، بسیار بیشتر از احتمالی ست که برای معامله گر B پیش می آید. ای کاش ها با اختلافی زیاد، بیشتر از حداقل اینکه ها در دنیای معامله گری وجود خواهند داشت.
دو دهه پژوهش در مورد تفکر خلاف واقع، بیانگر یافته ی عجیبی است : افکاری در مورد گذشته که حال خوبی در ما ایجاد می کنند نسبتا نادر، ولی افکاری که حال ما را بد می کنند بسیار رایج هستند. آیا همگی ما خود ویرانگرهایی مازوخیست هستیم؟
پاسخ این است : نه، یا حداقل نه همه ی ما. در عوض، موجوداتی هستیم که برای بقا برنامه ریزی شده ایم.
خلاف واقع های مبتنی بر حداقل اینکه … از احساسات لحظه ای ما محافظت می کنند، اما به ندرت موجب بهبود تصمیم ها یا عملکرد ما در آینده می شوند. خلاف واقع های مبتنی بر ای کاش… احساسات لحظه ای ما را کم ارزش می کنند، اما می توانند موجب بهبود زندگی و معامله گری ما در آینده بشوند.
( جهت درک عمیق تر این مثال، مطالعه ی درس پشیمانی در معامله گری و درس شکست مقدمه موفقیت توصیه می شود. )
پشیمانی، اصلی ترین تفکر خلاف واقع فزاینده است؛ ای کاشِ بنیادی. منبع قدرت پشیمانی که دانشمندان در حال مطالعه ی آن هستند، به هم زدن چرخه ی مرسوم درد و لذت است. ( وجود اندکی دردِ قابل کنترل و قابلِ تحمل در سیستم های زنده همچون انسان، به بهبود و توسعه ی این سیستم ها کمک می کند ( مفهوم پادشکنندگی)).
هدف اصلی پشیمانی بدتر کردن حال ماست؛ زیرا پشیمانی با بدتر کردن حال امروز مابه ما کمک می کند تا فردا را بهتر کنیم.