پشیمانی در معامله گری|معامله گری بدون پشیمانی معنا ندارد

منتشرشده توسط trade school در تاریخ

پشیمانی در معامله گری|معامله گری بدون پشیمانی معنا ندارد

اگر در زندگی تان بیشتر از چند تصمیم گرفته باشید، به احتمال بسیار زیاد شما نیز پشیمانی را تجربه کرده اید. اگر فعال بازارهای مالی باشید که داستان قطعا برایتان عمیق تر نیز خواهد بود، پشیمانی در معامله گری از بدیهیات این حرفه محسوب می شود. اما آیا واقعا ما نیز مانند خیل تبلیغ کنندگانِ انرژی های مثبت، مدافعینِ فلسفه ی بدون پشیمانی و چیزهایی از این قبیل، نباید در هیچ کاری پشیمان بشویم؟ آیا پشیمان شدن و پشیمان بودن کار انسان های ضعیف و ناسالم است؟

برای نگارش این درس، نتایج پژوهش ها از کتاب قدرت پشیمانی نوشته ی دنیل پینک (سایت دنیل پینک+)، منتشر شده توسط نشر نوین ( سایت نشر نوین +) روایت شده اند.

پشیمانی چیست؟

علی رغم تجربیات متفاوت ما از پشیمانی و اینکه بارها آن را تجربه کرده ایم، تعریف آن در قالب کلمات کمی دشوار است. گروه های مختلفی از نویسندگان، دانمشمندان و اندیشمندان برای تعریف پشیمانی تلاش کرده اند. اما نزدیکترین تعریف مد نظر ما را روان درمانگران ارائه داده اند.

روان درمانگران، پشیمانی را اینگونه تعریف کرده اند :
احساس ناخوشایند ناشی از انجام دادن یا انجام ندادن کاری ست، وقتی به وضعیتی منجر شود که فرد آرزو کند ای کاش متفاوت عمل کرده بود

با توجه به تعریف بالا مشخص می شود که چرا بازتعریف پشیمانی در قالب کلمات کمی دشوار است؛ پشیمانی بیشتر یک فرآیند است تا یک حس.

مسافرت در زمان و داستان سرایی

این فرایند با دو توانایی – دو ظرفیت – در ذهن ما آغاز می شود.

ما می توانیم در ذهنمان به آینده و گذشته سفر کنیم و در مورد اتفاقاتی داستان سرایی کنیم که هرگز رخ نداده اند. انسان ها مسافران با تجربه ی زمان و داستان نویسان ماهری هستند. از به هم پیوستن این دو قابلیت ( سفر در زمان و داستان سرایی )، مارپیچ دوگانه ی شناختی حاصل می شود که به پشیمانی موجودیت می بخشد.

برای ذکر مثال از پشیمانی در حوزه ی معامله گری نیاز به فکر کردن زیادی نداریم و همه ی معامله گران خاطرات بسیار زیادی از این دست دارند.

معامله گری که وارد معامله ای شده است و بازار در خلاف جهت معامله ی او به حرکت در آمده و معامله گر از اینکه وارد معامله شده، پشیمان است. معامله گر با نارضایتی از وقایع زمان حال، در ذهن خودش سریعا سوار ماشین زمان می شود و به گذشته باز می گردد، پشت سیستم و در لحظه ی همان معامله ی زیان ده می نشیند. و این بار معامله را در جهت درست انجام می دهد. دوباره سوار همان ماشین می شود و به زمان حال باز می گردد. و روایتی از موفقیت در همان معامله را برای خودش بازنویسی می کند. معامله ای موفق که با حاصل سود آن خودش را در بهترین رستوران ها و سفرها تصور می کند. و در طی این سفر زمانی، معامله گر در اعماق وجودش شاد و موفق است. اما آنچه در واقعیت رخ داده، معامله ای زیان ده در برابر چشمان اوست. پشیمانی سرتا پای او را فرا گرفته است.

ترکیب سفر در زمان و و داستان سرایی از قدرت های ماورایی انسان است و انجام دادن کاری به این پیچیدگی توسط هر گونه ای به غیر از انسان غیر ممکن به نظر می رسد.

با این حال ما با کمترین زحمت، از این قدرت ماورایی استفاده می کنیم. این توانایی در عمق وجود انسان نقش بسته و تنها کودکانی با مغز رشد نیافته و بزرگسالانی با آسیب مغزی فاقد آن هستند.

اغلب بچه ها تا قبل از شش سالگی درکی از پشیمانی ندارند، اما در سن هشت سالگی توانایی پیش بینی کردن پشیمانی در آن ها ظاهر می شود. و تا نوجوانی مهارت های فکری لازم برای تجربه ی پشیمانی در آن هاتکمیل می شود. پشیمانی نشان دهنده ی یکی ذهن سالم و بلوغ یافته است. پشیمانی برای رشد ما بسیار اساسی و برای دستیابی به عملکرد صحیح، آن قدر حیاتی ست که فقدان آن – در بزرگسالان – می تواند نشانه ی یک مشکل جدی باشد.

یک مطالعه ی مهم در سال 2004 به وضوح این یافته را تایید می کند. گروهی از دانشمندان علوم شناختی یک بازی قمار ساده ترتیب دادند که در آن شرکت کنندگان باید یکی از دو گردانه ی کامپیوتری ( شبیه رولت روسی ) را برای چرخاندن انتخاب می کردند. در انتهای چرخاندن، بسته به مکان عقربه روی چرخ انتخابی آن ها، یا پول می بردند، یا ضرر می کردند. وقتی شرکت کنندگان چرخی را می چرخاندند و پولی را از دست می دادند، احساس ناخوشایندی پیدا می کردند. تعجبی هم ندارد. اما وقتی گروه بازنده دریافتند که اگر چرخ دیگری را انتخاب می کردند، مبلغی پول برنده می شدند، احساسی به مراتب ناخوشایندتر پیدا می کردند. آن ها در حال تجربه ی پشیمانی بودند.

با وجود این، یک گروه حتی با دریافتن احتمال کسب نتیجه ی بهتر، هیچ احساس ناخوشایندی را تجربه نکردند : افراد مبتلا به ضایعاتی در قشر پیش پیشانی مغز. عصب شناسی به نام ناتالی کامیل ( Nathalie Camille ) و همکارانش در مجله ی ساینس نوشتند : ” به نظر می رسد آن ها اصلا پشیمانی ندارند. این بیماران نمی توانند این مفهوم را درک کنند. ”

به عبارت دیگر ناتوانی در احساس پشیمانی کردن ( آن چه فلسفه ی ” بدون پشیمانی ” آن را ستایش و تشویق می کند ) یک امتیاز نیست، بلکه نشانه ی آسیب مغزی ست.

تمایز پشیمانی و دیگر حس های منفی

توانایی دوگانه ی ما برای سفر در زمان و بازسازی وقایع به فرآیند پشیمانی قدرت می بخشد. اما این فرآیند کامل نمی شود مگر آنکه دو گام بعدی را هم برداریم که پشیمانی را از حس های منفی دیگر متمایز می کنند.

  1. در گام نخست، ما مقایسه می کنیم. به همان مثال معامله گر بازگردیم که آرزو می کرد ای کاش در جهت صحیح وارد آن معامله می شد. فرض کنید که با علم به آن معامله، او صرفا از شرایط فعلی خودش به خاطر پولی که از دست داده بود رنج می برد. این وضعیت به تنهایی پشیمانی محسوب نمی شود، بلکه نامش غم، مالیخولیا، ناامیدی یا حسرت است. این احساس فقط زمانی به پشیمانی تبدیل می شود که او بر ماشین زمان سوار شود، گذشته اش را نفی و شرایط ناراحت کننده ی کنونی اش را با آنچه که می توانست اتفاق بیفتد مقایسه کند. هسته و مرکز پشیمانی مقایسه است.
  2. در گام دوم، ما به دنبال مقصر می گردیم. پشیمانی تقصیر خود توست، نه شخصی دیگر. یک مطالعه ی مهم نشان داد که تقریبا 95% از پشیمانی های افراد، شامل موقعیت هایی در حیطه ی کنترل آن هاست، نه شرایط بیرونی. دوباره به معامله گر پشیمانمان فکر کنید. او وضعیت ناخوشایند خود را با یک جایگزین خیالی مقایسه می کند و آه از نهادش بلند می شود. این قدم لازم است ولی کافی نیست. آنچه او را به طور کامل به قلمروی پشیمانی سوق می دهد، دلیلی ست که جایگزینی برای آن وجود ندارد : تصمیمات و اقدامات خودش. او علت رنج و عذاب خودش است. همین نکته پشیمانی را با یک احساس منفی مانند نا امیدی، متفاوت – و بسیار ناراحت کننده تر – می کند.

برای نمونه : شاید من از اینکه پدر پولداری دارم و او نمی داند که با پول هایش چکار کند و هر دوی ما در فقر و سختی به سر می بریم، احساس نا امیدی کنم. اما از آنجایی که من نه صاحب آن دارایی ها هستم و نه می توانم فعلا صاحب آن ها باشم ، مسئولیتی در قبال آن ثروت ندارم و نمی توانم پشیمان باشم. من فقط عصبانی هستم و فقط می توانم صبر کنم. و در واقع این پدرم است که بالاخره روزی باید از وضعیتی که به وجود آورده است، پشیمان باشد! ( البته فراموش نکردیم که در انسان های دچار ضایعه ی مغزی، پشیمانی بی معنی ست. )

معامله گری بدون پشیمانی معنا ندارد

درست است که سرمایه گذاری روی حس های مثبت مطلوب است. اما در عین حال، سرمایه گذاری عاطفی بیش از حد ما روی احساسات مثبت، خطرات خود را به دنبال دارد. نبود تعادل بین حس های مثبت و منفی در معامله گری می تواند یادگیری را مهار، رشد را متوقف و پتانسیل ما را محدود کند.

به این دلیل است که احساسات منفی ای همچون پشیمانی، استرس، انزجار، خشم و … نیز ضروری هستند. آن ها به ما کمک می کنند که زنده بمانیم. احساس ترس ما را از ساختمان در حال سوختن بیرون می راند و باعث می شود که برای اجتناب از یک مار، محتاطانه قدم برداریم. خشم ما را نسبت به تهدید ها و تحریکات دیگران آگاه می کند و حس تشخیص درست و نادرست ما را قوی تر می کند.

البته که احساسات منفیِ بیش از حد ناتوان کننده هستند، اما اگر بسیار کم باشند نیز مخرب هستند. ( جهت درک احساسات منفی بیش از حد، به درس تروما و پیش نویس های پولی مراجعه نمایید )

اگر احساسات منفی نبودند، ما در بازارهای مالی هر روز و در هر معامله تا مرز از بین رفتن سرمایه و یا تا خود از بین رفتن سرمایه پیش می رفتیم. همانطور که ممکن بود از هر ماری دچار گزش بشویم یا در هر آتشی بسوزیم و دیگر وجود نداشته باشیم. احساسات منفی در حد لازم، از ما انسان هایی با قابلیت پادشکنندگی می سازند. انسان هایی که در دور بعدی فکر کردن و اندیشیدن به موضوعی مشابه، جوانب درست تری از کار را می بینیم و درک می کنیم.

پشیمانی تک تک تصمیم هایی هستند که تا به امروز گرفته ایم و ما را به جایی رسانده اند که در حال حاضر هستیم. پشیمانی یعنی اگر در موقعیتی مشابه به ما فرصتی دوباره داده شود، این بار می توانیم تصمیم بهتری بگیریم. ما نباید از پشیمانی بکاهیم، بلکه باید پشیمانی را مدام بهینه کنیم.

اقتصاد دانان و نظریه پردازان بازی (+)، زمانی که در سایه ی جنگ سرد در درهه ی 1950 کار می کردند ( وقتی بزرگترین اقدام تاسف بار، یعنی محو کردن سیاره ی زمین با سلاح هسته ای مطرح بود ) مطالعات دقیقی را پیرامون پشیمانی آغاز کردند. چندی نگذشت که چند روانشناس یاغی که اکنون افسانه ای شده اند، از جمله دنیل کانمن و آموس تورسکی، متوجه شدند پشیمانی نه تنها دریچه ای به سوی مذاکرات پر مخاطره، بلکه به سوی ذهن انسان می گشاید.

کشف قدرت پشیمانی بود که جهان را از نابودی در دهه ی 1950 میلادی نجات داد، همانطور که پشیمانی در معامله گری نجات دهنده ی بسیار از معامله گران با مغزهای سالم است. در دهه 1990 ، این حوزه بیشتر گسترش یافت و گروه وسیعی از روانشناسان اجتماعی، رشدی و شناختی، شروع به بررسی عملکرد درونی پشیمانی کردند.

هفتاد سال تحقیق، به دو نتیجه ی ساده و در عین حال ضروری منجر شد :

پشیمانی از ما انسان می سازد

پشیمانی از ما افراد بهتری می سازد


اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها