ترید با شهود| مقدمه ای بر تصمیم گیری

منتشرشده توسط trade school در تاریخ

ترید با شهود

اجازه بدهید درس ترید با شهود را با خاطره ای مشترک برای غریب به اتفاق تریدرها شروع کنیم؛ تصور کنید در آغازین روزهای ترید هستید، دیدن چارت شما را درگیر هیجان بسیار زیادی می کند. با اینکه در فضای دمو ترید کرده اید وقتی پول واقعی را درگیر می کنید تازه متوجه می شوید که گویا در نقطه صفر هستید. ضربان قلبتان بالاست، چشمانتان به درستی چارت را نمی بیند، گذر زمان را متوجه نمی شوید، شکم دردهای عصبی را تجربه می کنید و به زبان ساده حالتان بد است. اگر در روزهای اول آسیبی به سرمایه خود وارد نکنید ( که این آسیب منجر به ترک بازار توسط شما نشود ) و قصد جدی برای ادامه داشته باشید، کم کم با حس و حال بازار خو می­ گیرید. تصمیمات درست و غلط زیادی می گیرید، بخشی از سرمایه را از دست می دهید و گاهی هم سود به دست می آورید.

اما یک نکته مسلم و محرز است، کم کم شما بازارهای مالی را بیشتر درک می کنید و حس می کنید شناختتان بیشتر شده است. پای چارت می نشینید و در مواردی حس می کنید می توانید بدون کمک گرفتن از “هیچ ابزاری” جهت حرکت بازار را تشخیص دهید. این مختص شما نیست و اگر میان تریدرها و معامله گران (چه کهنه کار و چه تازه کار) بوده باشید این جملات را زیاد شنیده اید: “من می دونستم اصلاح می کنه” ، “من می دونستم صعود از این ناحیه شروع می شه” ، “من حس کردم بازار توان ادامه روند صعودی رو نداره” و جملاتی از این دست.  در برخی موارد آن ها به درستی می دانند که چه اتفاقی می افتد یا قرار است بیفتد، ولی هیچ منطقی را برای دانستن خود سراغ ندارند. در این موارد تریدرها این جملات را با تکیه بر شهود خود به زبان می آورند.

اما شهود چیست؟ آیا شهود همان تخصص است؟ تا چه حد می توان به این حس کردن ها، دانستن ها و ترجیحات فردی تکیه کرد؟و یک سوال مهم : آیا تریدر می تواند با تکیه بر شهود خود به معامله گری بپردازد؟

قصد داریم در سلسله درس هایی به این سوالات، نگاه جامع و موشکافانه ای داشته باشیم. برای درک بهتر شهود باید با سیستم کارکرد ذهن خود، چگونگی تصمیم گیری و قضاوت در ذهنمان، میانبرهای ذهنی و عصب شناسی ذهن آشنا باشیم. در ابتدای مسیر و در این درس ما به بحث تصمیم گیری خواهیم پرداخت. سوالاتی از این دست که : مغز ما در تصمیم گیری ها چگونه عمل می کند؟ آیا تمامی تصمیم ها به یک صورت پردازش می شوند؟ اهمیت تصمیم در پردازش آن موثر است؟ شرایط چه تاثیری بر نگاه ما به تصمیم ها دارد؟ برای پاسخ به این سوالات و درک بهتر موضوع، به سراغ یکی از بهترین مدل هایی که تا به امروز در این زمینه ارائه شده خواهیم رفت؛ مدل مبتنی بر سیستم یک و سیستم دو که دنیل کانمن و آموس تورسکی آن را ارائه و بسط دادند. این درس با کمک گرفتن از کتاب تفکر سریع و کند دنیل کانمن نوشته شده است.

منبع تصویر : +

مدل سازی

 قبل از ورود به بحث اصلی درس، پرداختن به یک موضوع اهمیت بسیاری دارد و آن هم درک مفهوم مدل سازی است. همانطور که پیش تر گفتیم : ما از طریق کمک گرفتن از مدل مبتنی بر سیستم یک و سیستم دو، به توضیح ادامه این درس خواهیم پرداخت، اما مدل و مدل سازی چیست؟ برای درک بهتر درس، کمی توضیح در مورد مدل سازی به ما کمک شایانی خواهد کرد.

مدل سازی به ما کمک می کند تا دنیای پیچیده اطراف خود را کمی ساده تر کرده و بهتر درک کنیم. برای مثال  وقتی در مورد بدن انسان صحبت می کنیم و آن را به بخش های مختلف تقسیم می کنیم و آن را نام گذاری می کنیم، قصد داریم یک مدل از آن ارائه دهیم که به درک بهتر ما از کارکرد آن بینجامد. بدن یک ارگانیسم و یک پیکره واحد است که به هیچ وجه قابلیت جدا سازی از هم را ندارد. ما در طول چندین هزار سال با تقسیم بندی و نام گذاری قسمت های مختلف بدن کوشیدیم تا درک بهتری از عملکرد آن داشته باشیم.

یک قسمت را جدا کردیم و نام آن را “دست” گذاشتیم و بعدها همان قسمت را هم به قسمت های کوچکتری تقسیم کردیم.  یا مثلا در حوزه اقتصاد وقتی ما آن را به دو بخش اقتصاد کلان و خرد تبدیل می کنیم می دانیم که اقتصاد یک پیکره واحد است و مرز خاصی میان اقتصاد خرد و کلان وجود ندارد. تقسیم اقتصاد به دو بخش و مرزبندی آن ( که شاید بتوان گفت بیشتر توهمی است از جانب ما ) کمک می کند که ما آن را کامل تر و ساده تر بفهمیم. مدل سازیِ تصمیم گیری نیز از همین جنس است. این مدل به ما کمک می کند تا درک بهتر و بیشتری از چگونگی تصمیم گیری و انتخاب هایمان داشته باشیم، همانطور که کانمن در کتاب خود توضیح می دهد :

“استفاده از چنین زبانی در محافل حرفه ای و تخصصی که به آن رفت و آمد دارم، خطای بزرگی محسوب می شود، زیرا این طور به نظر می رسد که گویی می خواهیم افکار و اعمال یک شخص را با افکار و اعمال آدم های کوچکتری ( سیستم یک و سیستم دو ) توضیح دهیم که داخل سر او زندگی می کنند…
…سیستم یک و سیستم دو، در داستانی که در این کتاب می گویم آن قدر نقش پر رنگ و بزرگی دارند که خیلی واضح و روشن اعلام می کنم این شخصیت ها خیالی و ساختگی هستند.”

اما ما مدل ها را به یک دلیل بسیار مهم استفاده می کنیم؛ چون آن ها مفید هستند. مدل دنیل کانمن و آموس تورسکی یکی از مدل های مفیدی است که به ما کمک می کند تا چگونگی تصمیم گیری و انتخابمان را بفهمیم و تحلیل کنیم. اما این نکته همواره یادمان باشد که : در واقع ذهن ما در تصمیم گیری یک پیکره واحد است.

دو سیستم :

برای درک بهتر شهود باید با طرز کار ذهن آشنایی بیشتری داشته باشیم. همانطور که گفتیم ما در این درس به سراغ یکی از بهترین مدل هایی که تا کنون توانسته به توضیح چگونگی تصمیم گیری ما انسان ها بپردازد خواهیم رفت. این مدل توسط دنیل کانمن و آموس تورسکی دو تن از دانشمندان بزرگ عصر ما ارائه شد و به خاطر ساده و کاربردی بودن توانست توجه اکثر دانشمندان حوزه تصمیم گیری را به خود جلب کند.

این مدل، سیستم تصمیم گیری و تفکر ما را با دو عنوان مدل سازی می کند. سیستم یک و سیستم دو. دراین مدل، تصمیم گیری در مورد مسائل مختلف با توجه به شرایط و اهمیت آن ها به یکی از این دو سیستم محول می شود. در اکثر موارد سیستم یک است که تصمیم گیری را برعهده دارد و در برخی موارد هم این سیستم دو است که سکان دار تصمیم گیری و انتخاب های ماست.

به مثال های دسته اول توجه کنید :

در خیابان در حال حرکت هستید، یک راننده از ماشین خود پیاده می شود، چهره اش به شدت عصبانی است و مدام فریاد می کشد، در دست چاقویی دارد و به سمت شما می آید. شما در کسری از ثانیه می فهمید که در این وضعیت باید فرار کنید. ایستادن و فکر کردن به اینکه اگر بمانم چه اتفاقی خواهد افتاد، احتمال دارد به قیمت جانتان تمام شود. در این جا سیستم یک شما فعال می شود و در سریع ترین زمان ممکن باعث واکنش شما می شود. سیستم یک شما با توجه به تجربه های احتمالی که در حافظه خود دارد به شما یک پیش آگاهی می دهد که الان خطر شما را تهدید می کند.

از شما خواسته می شود ضرب زیر را انجام دهید:

2*2

برای انجام عمل ضرب فوق نیاز به زمان چندانی نیست و در کسری از ثانیه جواب به ذهن شما خطور می کند. کماکان این سیستم یک است که در حال کنترل اوضاع است.

مشغول غذا خوردن هستید، نیاز به تفکر چندانی نیست که بدانید سالاد شیرازی کنار لوبیا پلو طعم غذا را متفاوت می کند. در همان حین با همنشین خود حرف می زنید و بعد از اتمام غذا می توانید ببینید غذا تمام شده، سالاد تمام شده، آب یا نوشیدنی خورده اید و تمام این موارد بدون توجه خاصی انجام گرفته است.

مثال های دسته ی اول مربوط به زمانی است که سیستم یک تصمیم گیری و عملکرد شما را در اختیار می گیرد. یعنی مواقعی که نیاز به دقت، تمرکز و فکر کردن کمتری وجود دارد.

حال به مثال های دسته ی دوم توجه کنید :

حاصل ضرب زیر را بدست آورید :

1245*3214

به اول این درس برگردید و تمام الف های استفاده شده در متن را بشمارید.

برای تمدید پاسپورت خود رفته اید، فرمی به شما داده می شود که حتما باید بدون غلط پر شود.

مثال های دسته ی دوم مربوط به زمانی است که سیستم دو تصمیم گیری و عملکرد شما را در اختیار می گیرد. یعنی مواقعی که نیاز به دقت، تمرکز و فکر کردن بیشتری وجود دارد.

کانمن معتقد است بر خلاف آنچه که ما انسان ها در مورد خودمان باور داریم، اکثر مواقع این سیستم خوکار یک است که مشغول کنترل امور است. او معتقد است حتی وقتی سیستم دو کنترل را در دست دارد منشا اصلی باورها و انتخاب های این سیستم ناشی از برداشت ها و احساساتی است که بدون هیچ زحمتی در ذهن پدیدار می شوند و سیستم یک مسئول آن هاست. قابلیت های سیستم یک شامل مهارت هایی است که بین ما و حیوانات مشترک است. از خطر فرار می کنیم، از ضرر اجتناب می کنیم، از مار و عنکبوت می ترسیم، از صدای بلند هراسان می شویم.

اما نکته ای که وجود دارد این است که ذهن ما به شدت دوست دارد همه تصمیم گیری ها را با سیستم یک انجام دهد. معمولا با تمرین طولانی مدت این اتفاق در اکثر مواقع می افتد. این تقسیم مسئولیت در تصمیم گیری بین سیستم یک و سیستم دو مدام در حال جابه جایی است. یکی از مثال هایی که به بهترین شکل کنترل سیستم یک و سیستم دو بر اوضاع را با هم مقایسه می کند رانندگی است، به مثال زیر توجه کنید :

شما روزهای اول رانندگی خودتان را به یاد دارید. روزهای پر استرسی که در آن مدام سعی می کنید حواستان به درست جا رفتن دنده، خاموش نشدن ماشین حین راه افتادن، کنترل مسیر از طریق آیینه ها و در یک کلام یاد گرفتن رانندگی باشد. کم کم که مهارت بیشتری در این مسیر کسب می کنید؛ دیگر نگرانی چندانی از بابت رانندگی ندارید و کم کم گویا رانندگی به ناخودآگاه شما منتقل می شود. این ناخودآگاه همان سیستم یک است.

حالا چند سال از رانندگی شما گذشته، یک موزیک لذتبخش در ماشین شما در حال پخش است و با سیستم یک خود مشغول رانندگی هستید. در همین حین به یک چهارراه شلوغ می رسید که احساس می کنید شرایط عادی ندارد. کمی بعد متوجه می شوید در پی خراب بودن چراغ راهنمایی تصادف بدی اتفاق افتاده است. شما باید از کنار این تصادف عبور کنید و در عین حال حواستان به ماشین هایی که از چهار طرف می آیند هم باشد. در این شرایط سیستم دو شما سریعا کنترل اوضاع را به دست می گیرد، سریع صدای موسیقی را کم می کنید، فرمان را دو دستی می گیرید، احتمالا شیشه ها را پایین می دهید تا هوای تازه تنفس کنید، توجهتان به آیینه ها جلب می شود و با احتیاط تمام از چهارراه عبور می کنید. اینجا سیستم دو است که وارد عمل شده و کمک می کند با تمرکز از آسیب های احتمالی دور بمانید.

مثال رانندگی همان مثال روزهای ابتدایی تریدر شدن است. همان هیجان، همان ترس ها، همان استرس ها و همان لذت ها و سیستم یک همان ­شهود و همان ناخودآگاه ماست که در اکثر مواقع تصمیم گیری در زندگی ما را بر عهده دارد. ما پس از سال ها ترید در حال گذار از ترید با سیستم دو به اترید با شهود هستیم. در درس بعدی به توضیح بیشتر مفهوم شهود و اینکه چرا مغز ما بیشتر تصمیم گیری ها را به این سیستم محول می کند، خواهیم پرداخت.

دسته‌ها: تصمیم گیری

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها