درک اشتباه مفاهیم ترید|پاشنه آشیل معامله گری

منتشرشده توسط trade school در تاریخ

درک اشتباه مفاهیم ترید|پاشنه آشیل معامله گری

برداشت درست از موضوعات و تطبیق آن در حوزه های کاری هر شخص یا سازمانی، از مهمترین زیر مجموعه های مهارت یادگیری ست. کمتر فارسی زبانی ست که حکایت فیل در تاریکی (+) مولانا را نشنیده باشد. خلاصه داستان از این قرار است که فیلی را در جای تاریکی قرار می دهند و هر کس که فیل را لمس می کند، برداشت ناقصی از آنچه تجربه کرده ارائه می دهد. یکی آن را به ستون و دیگری به بادبزن و الی آخر تعبیر می کنند. اما با آمدن نور، همه متوجه می شوند که نه ستونی در کار بوده و نه بادبزنی و آن ها با یک فیل طرف هستند. در این درس نیز به مفهوم درک اشتباه پرداخته ایم. درک اشتباه مفاهیم ترید ، پاشنه آشیل معامله گری ست.

وقتی تعبیری اشتباه مثلا در حوزه ای مثل اخلاق شخصی رخ می دهد، نتایج آزار دهنده ی آن تعبیر خیلی برای شخص اول ماجرا مشخص نخواهد بود. فردی را در نظر بگیرید که هنگام عطسه کردن جلوی دهان و بینی خود را نمی گیرد. به تعبیر اینکه یک شخص آگاه در اینستاگرام از مزایای این کار گفته است. در چنین مواردی اگر در موضوع دقیق شوید از چند حالت خارج نخواهد بود : یا اینکه آن محتوا تقطیع شده است و مقدمه و موخره ای نیز داشته و آن بزرگوار ندیده، یا سو برداشت شده در کل ماجرا، یا اینکه آن متخصص واقعا متخصص نبوده است. اما در نهایت امر هم، آسیب چندانی به خود شخص وارد نمی شود.

اما در حوزه ای مثل اقتصاد، داستان از قرار دیگری ست. درک اشتباه مفاهیم ترید ، می توانند شما را به مرگ ( از بین رفتن سرمایه ) رهنمون کنند! به همین جهت است که به شدت نیازمند درک درست موضوعات اقتصادی هستیم.

چندی پیش و در یکی از دورهمی هایی که با معامله گران برگزار می کنیم، دوست کم تجربه ای در بازارهای مالی در مورد روایتی از کتاب دوباره فکر کن، نوشته ی آدام گرانت صحبت می کرد و آن را برای ترید و معامله گری مناسب می دید. معامله گران را به آتش نشانانی تشبیه می کرد که همواره باید در تصمیم های خود در لحظه تردید کنند و باید بسته به اتفاقات موجود در بازار انتخاب های سریع انجام دهند. و اتفاقا این گونه از عمل کردن را نیز در ترید خود بسیار سود بخش می دانست.

خوشبختانه من نیز پیش از این دوستمان کتاب را خوانده بودم، و در همان جلسه کلی وقت به توضیح این موضوع اختصاص دادیم. اما امروز با خبر شدم آن دوست عزیز تمام سرمایه ی خود را از دست داده است. تردید نداشتم که باید به این مطلب به صورت عمیق تری پرداخته شود و به صورت گسترده منتشر شود.

قبل از ورود به بحث اصلی، روایت نقل شده توسط دوستمان، از مقدمه ی کتاب دوباره فکر کن، نوشته ی آدام گرنت را باهم بخوانیم :

بعد از پروازی پر فراز و نشیب در آسمان مونتانا، پانزده مرد از هواپیما بیرون پریدند. آن ها نه چترباز ، که آتش‌‎نشان بودند: متخصصان آتش سوزی جنگل ها که با چتر نجات به محل حادثه فرود می آیند تا آتشی که به خاطر صاعقه ی روز پیش آغاز شده را خاموش کنند. آنها در عرض چند دقیقه ی آینده ، باید برای حفظ جان‌شان تقلا کنند.

ساعات پایانی بعدازظهری داغ از ماه اوت سال 1949 بود که ماموران آتش‌نشانی،در بالای “من گولچ” فرود آمدند.

آنها شیب دره به سمت رودخانه میسوری را در حالی طی کردند که آتش سرتاسر دره را فرا گرفته بود. می‌خواستند با حفر یک مسیر مشخص دراطراف منطقه‌ی آتش‌سوزی و احاطه‌ی آن، آتش را به سمت ناحیه‌ای هدایت کنند که خسارت چندانی به دنبال نداشته باشد.

پس از حدود نیم کیلومتر پیاده روی، سرگروه شان واگنر داج دید که آتش از عرض دره عبورکرده و مستقیما به سمتشان می آید. ارتفاع شعله ها به 10 متر هم می رسید. به زودی آتش آنقدر سریع زبانه می کشید که می توانست طول دو زمین فوتبال را در کمتر از یک دقیقه بسوزاند.

در ساعت 05:45 ،مشخص شد که حتی گزینه ی احاطه ی آتش هم امکان پذیر نیست. داج متوجه شد که حالا دیگر وقت تغییر برنامه از مبارزه به فرار است، بنابراین بلافاصله به گروهش دستور داد که برگردند و به سمت بالای دره بروند. ماموران آتشنشانی باید مسیر سنگ لاخ با شیب زیادی را بالا می رفتند که ارتفاع علف هایش تا زانوهایشان می‌رسید. طی هشت دقیقه ی بعد توانستند حدود 450 متر را طی کنند و چیزی کمتر از 200 متر به بالای تپه مانده بود.

درحالیکه منطقه ی امن در میدان دیدشان قرار داشت و آتش هم به سرعت پیشروی می کرد، داج اقدام عجیبی انجام داد که گروهش را سردرگم کرد. او به جای تلاش برای پیشی گرفتن از آتش، ایستاد و خم شد. یک جعبه کبریت بیرون آورد،کبریت های داخلش را روشن کرد و روی علف ها انداخت. یکی از آتش‌نشان ها آن روز را به خاطر آورد: فکر می‌کردیم حتما دیوانه شده. آتش بهمان رسیده، او دارد چه غلطی می کند و چرا یک آتش دیگر هم جلوی پایمان درست می‌کند؟ با خودش فکر کرد که «این لعنتی میخواهد ما را به کشتن بدهد.» پس وقتی داج دستانش را بالا آورد و با اشاره به آتش گفت که «از این طرف، بیایید اینجا!» طبیعی بود که گروه هیچ توجهی به حرف هایش نکند.

اما آن مامورها متوجه نشدند که داج استراتژی‌ای برای زنده ماندنشان طراحی کرده:او یک آتش فرار ساخته بود. با سوزاندن علف های پیش رو، آن منطقه را خالی کرده بود تا آتش نتواند به آنجا نفوذ کند. سپس آب قمقمه را روی دستمالش ریخت، دهانش را با آن پوشاند و طی پانزده دقیقه‌ی آتی، به صورت دمر روی زمین سوخته خوابید. وقتی آتش از بالای سرش عبور کرد، توانست از اکسیژن نزدیک زمین بهره بگیرد و زنده بماند. در آن حادثه ی تراژیک، دوازده نفر از ماموران آتش‌نشانی جان باختند. بعدها ساعت یکی از قربانی ها پیدا شد که عقربه هایش روی ساعت 05:56 ذوب شده بود.

چرا تنها سه نفر از ماموران زنده ماندند؟
شاید آمادگی جسمانی آنها نقش داشته؛ زیرا آن دو بازمانده ی دیگر توانستند از آتش فرار کنند و به بالای تپه برسند. اما موفقیت داج به خاطر آمادگی ذهنی‌اش بود.

اگر کتاب دوباره فکر کن نوشته ی آدام گرنت را خوانده باشید، می دانید که آدام گرانت از رفتار فرمانده ی آتشنشانان ( داج ) بحث را به سمت تجدید نظر در تصمیمات به صورت لحظه ای هدایت می کند. و برای تصدیق صحبت هایش، پژوهشی را مثال می زند که دانش آموزان در یک امتحان ریاضی به طور ناآگاهانه در آن مورد ارزیابی قرار می گیرند.

داستان نیز از این قرار است که با بررسی برگه هایی که با پاک کن جواب ها تصحیح شده اند را بررسی کرده اند و متوجه شده اند که برگه هایی که از پاک کن استفاده کرده اند، اشکالات به نسبت کمتری دارند و توانسته اند اشکالات خود را اصلاح نمایند.

باید قبلا فکر می کردی!

از درس نتیجه گرایی در بازارهای مالی، می دانیم که منظورمان از معامله گر و معامله گری شخصی ست که این حرفه را به صورت دوره های طولانی مدت در نظر می گیرد. معامله گری یک کار طولانی مدت و پر از تصمیم است. شما نمی توانید با تصمیم های آنی و بر اساس نتایج آن تصمیمات آنی در بازارهای مالی زیاد دوارم بیاورید.

همین یک جمله از درس نتیجه گرایی در بازارهای مالی که در زیر به آن اشاره می کنیم، کافی ست تا بفهمیم مثال آدام گرانت در کتاب دوباره فکر کن، در این مورد درباره معامله گری مصداق ندارد!

اگر خطا شما را به بحران برده است، دوباره فکر کنید!

تعمیم و در موارد بدتر از آن، تطبیق مثال آتشنشانانی که در بالا به آن ها اشاره شد، به مساله معامله گری، برای معامله گران اشتباه کشنده ایست. اگر معامله گری هستید که فکر می کنید در مواقع بحران باید چه کنیم، و این مثال را مناسب شرایط بحرانی می دانید، به شدت لازم است که در مورد ریسک و ابهام مطالعه ی بیشتری انجام دهید و همزمان در شیوه معامله گری خود تجدید نظر کنید.

توضیحات زیر از درس آنالوژی، ابزار زندگی در ابهام بازنویسی شده اند تا درک مختصری از ریسک و ابهام به دست بدهند.

ادامه دارد …


اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها