آنالوژی، ابزار زندگی در ابهام

منتشرشده توسط trade school در تاریخ

سری درس های زندگی در ابهام، تلاش می کنند مفاهیم ابهام را به طور مستقل بپذیرند و در مورد آن ها صحبت کنند. پرداختن به مفاهیمی همچون آنالوژی، ابزار زندگی در ابهام را برای ما به ارمغان می آورند. در مدرسه ی ترید، نمی خواهیم ابهام را در هیچ وجهی از زندگی کتمان کنیم. ابهام در زندگی وجود دارد. اگر خود را دانشجوی اقتصاد می دانید ( نه به مفهوم دانشگاهی آن بلکه به معنای شریف دانش جو بودن)، شایسته است همواره برای درک مفهوم ابهام (عدم قطعیت) و تفاوت های آن با ریسک بکوشید. اما برای اینکه این سری درس ها، شما را دچار سردرگمی نکند، در ابتدای این مطلب، لازم است چند مثال و تعریف کوتاه را باهم بررسی کنیم.

هر گاه در زندگی نتوانیم نتیجه ی حاصل از اقدام یا تصمیمی را کاملا دقیق بسنجیم، وارد یکی از دو مقوله ریسک یا ابهام شده ایم

ریسک یا ابهام

فرض کنید سکه ای را به بالا پرتاب می کنید و منتظر نتیجه هستید، نتیجه چه خواهد شد؟ در اثر پرتاب سکه به بالا، در نهایت یکی از دو روی سکه فرود خواهد آمد ( و اگر خیلی بخواهید مو را از ماست بیرون بکشید، سکه بر روی کناره ی خود فرود خواهد آمد، اما حداقل بر روی کره ی زمین، حالت چهارمی وجود نخواهد داشت). یا تاس انداختن را در نظر بگیرید. عددی بین یک تا شش را خواهیم دید و هیچ گاه عدد هفت را نخواهیم دید. در چنین وضعیتی با ریسک مواجه هستیم.

ریسک تعداد محدودی نتایج مشخص دارد.

در مقابل ریسک، ابهام را داریم. فرض کنید دو جوان می خواهند ازدواج کنند. حالت های پیش آمده از این ازدواج بی نهایت حالت ممکن در مناسبات زندگی آن ها خواهد بود. ابهام، بخش جدایی ناپذیر سیستم های زنده است. بپذیریم یا نه، ما تمام شئون زندگی را در ابهام به سر می بریم. در مقوله ی ازدولج ما با پدیده ای به نام ابهام مواجهیم.

ابهام تعداد نامحدودی نتایج نامشخص دارد.

آیا می شود همه ابهامات را به ریسک تبدیل کرد؟

خیلی شفاف و روشن : خیر!

اما در مواردی حرکت از ابهام به ریسک ممکن است موفقیت آمیز باشد. خدماتی مثل بیمه ( که آن ها هم فقط موارد بسیار مادی را شامل می شوند) تلاش هایی دست ساخته، جهت حرکت از ابهام به ریسک است. اما در خیلی موارد مبهم، این تغییر ناممکن است و تلاش برای این تبدیل، ماهیت ماجرا را تغییر می دهد و در اکثر موارد شبیه مسخره کردن خودمان است. فرض کنید می خواهیم ابهام حاصل از ازدواج دو جوان را به ریسک قابل محاسبه تبدیل کنیم ( البته فرض هم لازم نیست و ما در خیلی مواقع در نهایت حماقت این تلاش را انجام می دهیم!). برای مثال موردی چون : قراردادن مهریه ای سنگین به عنوان عاملی برای جایگاه یافتن دختر یا پسر. اگر قسمت اول و دوم این مثال را از هم جدا کنیم ( مهریه = بهبود کیفیت زندگی و جایگاه یافتن،) به یک تساوی احمقانه خواهیم رسید. بنابراین مهم است که بپذیریم بعضی چیز ها مبهم هستند وتلاش درستی جهت همراهی و یا فهم آن ابهام انجام دهیم.

درجات مختلف ابهام

وقتی می پذیریم چیزی به نام ابهام وجود دارد، لازم است به ابزار کنار آمدن با آن هم مجهز شویم. مقابله ای با ابهام وجود ندارد، ما صرفا می توانیم همراهی کننده ی ابهام باشیم. یا نهایتا می توانیم به سمت آن نرویم. اما تا کجا می شود از ابهام فاصله گرفت؟.

درب منزل شما را می زنند و کسی پشت در است، یک غریبه! این یک حالت مبهم است. تا کی می شود در را به روی غریبه ها باز نکرد؟.

مدیر یک مجموعه مرغداری هستید. وجود بیماری ها، خطرات افزایش قیمت نهاده، بازار متلاطم قیمت گوشت، هزینه های کارگری، خطرات منع صادرات؛ اما تا کی می شود از جوجه ریزی و تولید فرار کرد؟.

فرزندی دارید که به سن مهد کودک رسیده است. خطرات راه، مربی های بد یا خوب مهد کودک، هم بازی های بد برای کودکان و بسیاری مصائب دیگر، اما تا کی می شود کودکمان را در خانه نگه داریم و از این ابهام، خودمان و او را در امان نگه بداریم؟

ابهام درجات مختلفی دارد و حضور در هر درجه ای از آن ( اگر به ابزار فهم و تطبیق با آن مسلط نباشیم ) درد آور خواهد بود. و ما را تبدیل به شخصی خواهد کرد که تفکر صفر و صدی خواهیم داشت. یا کلا ابهام را کتمان خواهیم کرد و یا کلا زندگی را چیزی از جنس شانس و رخ دادهای تصادفی در نظر خواهیم گرفت. آنی دوک در کتاب تفکر نامطمئن (+)، جمله ای دارد که چندان بی ربط به هدف ما در این سری درس ها نیست :

آنالوژی، ابزار زندگی در ابهام

اگر بخواهیم بر روال مدرسه ترید معنای کلمه ی آنالوژی را بررسی کنیم، راه کوتاه است و نزدیک. آنالوژی به معنای قیاس در عربی آمده و در گذشتگان زبان فارسی نیز، مفهومی زیباتر از تمثیل را برای آن نیافتیم. آنالوژی به ما امکان تمثیل از چیزی به چیز دیگر را می دهد. و این تمثیل قابل توسعه در تمام شئون زندگی ست. از ساده ترین و بامزه ترین آنها گرفته (ابر را می بینید و در نظرتان مردی سوار بر اسب می آید) تا پیچیده ترین آن ( قیاس سیستم های فروش در دو کالای کاملا بی ربط مثلا ربط دادن فروش اسب های نژاد دار به فروش ساعت های لوکس).

ممکن است تا به امروز لغت آنالوژی حتی به گوشتان هم نخورده باشد، اما مطمئن باشید که از آن استفاده کرده اید. آنالوژی شایع ترین مهارت ما برای نتیجه گیری از تجربیات گذشته است برای تطبیق رفتارمان نسبت به آنچه در آینده انتظار رخ دادنش را داریم (+).

هر چقدر بتوانیم ماهیچه های آنالوژی خود را به صورت خلاقانه توسعه بدهیم، می توانیم از این ابزار ارزشمند در جهت : دور شدن از سطح صد ابهام و نزدیک تر شدن به سطح صفر ابهام، بیشتر کمک بگیریم ( این جمله با توجه به تصویر بالا نوشته شده است).

به تصویر بالا نگاه کنید، چه می بینید؟ آن را می توانید شبیه به چه چیزی در نظر بگیرید ؟ این کشف به شما چه اطلاعاتی از گذشته می دهد؟

کودکان الگوهای بی نظیر توسعه ی آنالوژی

کودکان از حدود سه سالگی (+) سراغ آنالوژی می روند. سراغ نوعی از آنالوژی من درآوردی و اتفاقا کاملا پیچیده! حتما برایتان پیش آمده که با کودکی بازی می کرده اید و حین بازی عبارات عجیبی از او می شنوید. عباراتی مثل : بابا ببین تو بخاری آسمونه ( تمثیلی از شعله های آبی آتش به آسمان ). کودکان بدون در نظر گرفتن قواعد ادب، با کلاس بودن و بسیاری بندهای خودساخته ی افراد بزرگسال، برای درک مفاهیم و فهماندن مفاهیم به دیگران از این گونه ی آنالوژی استفاده می کنند. اگر برگردیم به تصویر بالا ( به تصویر شعله های آتش )، ما در مدرسه ترید، چنین چیزی در میان شعله های آتش می بینیم، کندل های شمعی!

آنالوژی به فهم ما از ترید کمک می کند.

تقلیل مفاهیم در آنالوژی

در مثال بالا نقصی هست. تقلیل یک مفهوم پیچیده (ترید) به ساده ترین شکل ممکن آن(آتش). چنین کاری در صورت عدم اشراف ما به دلایل کارمان می تواند خطرناک باشد. هنگامی که یک کودک، شعله های بخاری را به آسمان تشبیه می کند، نمی تواند از تمام قوانین حاکم بر آسمان، جهت رفتار با شعله های بخاری استفاده کند ( احتمالا نتیجه برایتان روشن است، دستش خواهد سوخت!) و دلیل این کارش این است که پدر ناآگاهش را از وجود آسمانی دیگر در دل بخاری آگاه کند.

آنالوژی مفاهیم را صرفا برای فهم سریعتر در نگاه ما ساده می کند. برای استفاده از تجارب گذشته در خصوص نتایج آینده.
و بازهم تاکید می کنیم : تنها بخشی از تجارب گذشته و برای بهبود بخشی از دستاوردهای آینده.

اینکه بفهمیم ترید و حالت کندل ها در نظرمان شبیه آتش است، به ما کمک می کند مفهوم ساده ای از ترید را در کوتاه مدت به دست بیاوریم. نه که الزاما ترید را همچون آتش بپنداریم. همینکه درک کنیم حجم معاملاتی بزرگ، با یک باد نابهنگام و البته غیر قابل پیش بینی، همانند آتشی پر از هیزم، ممکن است پس از چندثانیه سرمایه مان را به تلی از خاکستر تبدیل کند، به ما کمک می کند از آنالوژی به عنوان ابزاری برای فهم ابهام کمک بگیریم. اینکه بفهمیم باید انبار چوب هایمان (سرمایه مان) را آرام آرام در دل این آتش بریزیم، کمکی است که آنالوژی به ما می کند. کافی ست یک بار بر روی آتش کباب بپزیم، آنگاه خواهیم فهمید آتش زیاد، کباب را جزغاله می کند!

آنالوژی در کنار سایر ابزارهای درک ابهام

ما در مدرسه ترید، ترید را از صفر آموزش نمی دهیم. همواره پیش فرضمان این است که همراهانمان درکی عمومی از مقوله ی ترید دارند. با این توضیحات به سراغ یکی از مهمترین و ابتدایی ترین مهارت های تحلیل تکنیکال در استفاده از اندیکاتورها می رویم :

هیچ گاه از یک اندیکاتور برای سیگنال گیری استفاده نکنید!

اشخاصی که از روش تکنیکال در بازار بهره می برند، دیر یا زود متوجه می شوند که وجود حداقل دو اندیکاتور در کنار یکدیگر، خطای اندازه گیری و سیگنال گیری را نسبتا کاهش می دهد. مفهوم آنالوژی نیز این چنین است. در بسیاری موارد لازم ولی به تنهایی ناکافی ست. مثل اینکه بگوییم راننده ای با تسلط بر فرمان ( و بدون استفاده از گاز و ترمز ) می تواند در مسابقه ای برنده شود، بله می تواند برنده شود، ولی در خواب و خیال!

تمرین
شما چه مواردی از آنالوژی را سراغ دارید که به بهبود ترید و فهم دیگر گونه ی ابهام در آن کمک می کند؟

برایمان در کامنت ها بنویسید.

سرفصل های درس زندگی در ابهام :
1. شنا کردن در خشکی
2. شکننده، پاد شکننده، نشکن
3. آنالوژی، ابزار زندگی در ابهام

دسته‌ها: زندگی در ابهام

اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حمید عابدینی
1 سال قبل

پدر من از کودکی عادت داشت به خرید سکه (سکه طلا). هر پول ریز و درشتی که دستش میومد سکه می خرید و بعد مدتی میفروخت و از این مابالتفاوت سود کسب می کرد. اما از اونجایی که معلم-کشاورز بود و هیچ تخصصی در زمینه خرید طلا نداشت، نمی تونست خیلی تو کف بخره و خیلی تو اوج بفروشه. اما یه چیزی رو به تجربه فهمیده بود. می رفت بازار و یدونه ربع سکه می خرید. بعد چند روز می رفت و دوباره یکی دیگه می خرید و مثلا می تونست تو شیش تا پله خریدش رو انجام بده. این خریدهای پله ای بهش کمک می کرد که حداقل در همون بازه ی یک هفته ده روزه، بتونه یه میانگین از بازار بگیره. مورد دیگه ای که خیلی بهش توجه داشت، سنتیمنت بازار بود. و بازهم البته بدون اینکه بفهمه سنتیمنت (حال وهوای) بازار چیه. اما با این کار رفتار شناسی حرکت ربع سکه رو فهمیده بود. یعنی می دونست ربع سکه رو هر چند که بخری و بعلاوه ی مثلا دوازده ماه بکنی، می تونی ازش سود بگیری. و نکته سومش هم این بود که فقط ربع سکه می خرید و اینجوری کاملا در جریان احوالات این کالا بود. من همیشه میگم اگر هر تریدری هیچ چیزی از بازار ندونه و فقط این راهکار ساده رو به کار ببره، میتونه در هر مارکتی موفق باشه 😅😅

بهنام محمدی
بهنام محمدی
1 سال قبل

مثال بخاری و ابرها منو یاد یک خاطره با پسر کوچکم انداخت. بخاری خونمون خراب شده بود. و من میخواستم اون رو روشن کنم. امید سه سالش بود و کنارم نشسته بود و این پروسه و عرق ریختن من رو با لذت تماشا میکرد. مشکل این بود که شمع بخاری گازی روشن نمیشد، تا بعد از چند ثانیه بخاری رو روشن کنه، بعد از چند دقیقه فندک زدن مداوم ، یهو امید گفت: بابا،بابا مامانشون اومد ولی بچه ها هنوز نیومدن، اولش متوجه نشدم در مورد چی داره صحبت میکنه، بعد از دوباره پرسیدن فهمیدم منظورش از مادر، شمع(فندک) بخاری و منظورش از بچه ها مابقی شعله هاست(که نسبت به شعله شمع کوچکتر هستن) . این آنولوژی یکی از زیباترین چیزهایی بوده که از کودکان شنیدم. تا امروز نمیدونستم اسم این فرآیند چیه،ممنون که انقدر ساده و خوب توضیحش دادید.